من یک خواهر بیمار(روحی و روانی)دارم که متآهل هستش.بنا به مشکلاتی که داشت علاوه بر بیماریش، دچار افسردگی شدید شد، من برای کمک بهش اون رو با دنیای مجازی آشنا کردم، متآسفانه خواهرم بخاطر شرایط روحیش به دنیای مجازی وابسته شد. خواهرم تو دنیای مجازی با پسری آشنا شد و بعد از مدتی که رابطه اشون جدی تر(ازدواج) شد؛ خودش رو با اسم و هویت من بهش معرفی کرد و تصمیم داشت من رو به این آقا معرفی کنه وبه نحوی واسطه ازدواجمون بشه. من راضی نبودم اما با اصرار زیاد خواهرم؛ ادامه این بازی رو با بی میلی بدست گرفتم و تا مدتی خودم با ایشون درارتباط بودم و پس از چندی بهش علاقمند شدم اما بعد از مدتی این رابطه بهم خورد. پس از گذشت چند روز متوجه شدم که باز هم خواهرم با فرد جدیدی(که هیچ سنخیتی با من از نظر فرهنگی، اجتماعی، تحصیلی، خانوادگی و مالی نداره و از من بسیار بالاتر هستش)رابطه پیدا کرده و این بار هم چون گذشته با هویت من و بقصد ازدواج. بعد از ابراز مخالفت شدید من نسبت به تکرار این موضوع، خواهرم بی توجه به نارضایتیم، بطور پنهانی با این آقا بصورت تلفنی رابطه رو ادامه میده و من پس از فهمیدنش برخورد تند و شدید باخواهرم کردم اما خواهرم این بار بدتر از گذشته با من رفتار کرد تا جایی ک جلوی من قصد خودکشی کرد. این بار خواهرم بیشتر از گذشته درگیر این موضوع شده و من رو تهدید به ادامه بازی کرده و گفته اگر مخالفت کنم خودکشی میکنه . من نمیدونم باید چکار کنم !!! از یک طرف اصلا این کارهای خواهرمو قبول ندارم و از اینکه باهاش تلفنی و پنهانی در ارتباطه میترسم! (برای زندگی خودش)، و از طرفی جرآت مخالفت با خواهرمو ندارم چون بیماره و ممکنه تهدیدش رو عملی کنه (خواهرم در گذشته سابقه خودکشی داشته). گاهی فکر میکنم خواهرم وابستگی به اون آقا داره و چند بار غیر مستقیم فکرمو به خواهرم گفتم اما اون ناراحت میشه و میگه هدف من فقط خوشبختی توست .. من خودم شوهر و زندگی دارم ! منو خواهرم خیلی بهم علاقه داریم و همیشه سنگ صبور غصه های هم بودیم. واقعا نمیدونم با این قصه چکار کنم ؟!!!